٢٠ پارادوكسي كه واقعي و درست هستند
يك سري از واقعيتها در زندگي به نظر چرند و مزخرف ميان. اصلا انگار دارن هميشه يه چيزي رو نقض ميكنن. به نظر غيرممكن ميان اما تجربه مكررا ثابت كرده كه اونها واقعي و درست هستن. زماني كه كمي عميق تر بهشون نگاه كني در پس تناقضات سطحي و ظاهري به ماهيت و معناي اصلي اونها پي ميبري.
١- هر چقدر از يك رفتار خاصي در فرد ديگه اي متنفر باشي به احتمال زياد داري اون رفتار رو در خودت سركوب ميكني. يونگ معتقده خصوصيات اخلاقي ديگران كه باعث آزار ما ميشه انعكاس بخش هايي از خودمونه كه مدام انكارشون ميكنيم. فرويد اسمش رو گذاشته “فرافكني“. و بيشتر مردم بهش ميگن “عوضي بودن“. مثلا كسي كه در مورد ظاهر خودش احساس خوبي نداره تاييد زيبايي و خوب بودن ظاهر ديگران براش كار سختيه. كسي كه در مورد مسائل مالي و پول احساس ناامني ميكنه ديگران رو به همين دليل نقد و سرزنش ميكنه.
٢- كساني كه اعتماد كردن براشون سخته خودشون هم قابل اعتماد نيستن. اونايي كه تو روابطشون دچار ناامني مزمن هستن به احتمال بيشتري ممكنه گند بزنن به رابطه. ميتونين اسمش رو بذاريد سندروم “آقا تيزه بازي” اما يكي از راه هايي كه مردم براي حفاظت از خودشون در مقابل آسيب ديدن به كار ميبرن پيش دستي كردن در صدمه زدن به ديگرانه.
٣- هر چي بيشتر سعي و تلاش كني تا ديگران رو تحت تاثير قرار بدي، اونا كمتر تحت تاثير قرار ميگيرن. هيچ كس از آدمي كه خودشو به آب و آتيش بزنه خوشش نمياد.
٤- هر چي بيشتر شكست بخوري، موفقيت هاي بيشتري به دست مياري. اديسون قبل از اختراع لامپ حدود ١٠٠٠٠ نمونه ي اوليه توليد كرد. يعني ١٠٠٠٠ بار قبل از موفقيت شكست خورد! مايكل جردن از دبيرستان اخراج شد و تبديل شد به خفن ترين بسكتباليست. موفقيت از پيشرفت و بهبودي به دست مياد. پيشرفت از شكست. هيچ ميانبري هم وجود نداره.
٥- هر چي بيشتر چيزي يا انجام كاري تو رو ميترسونه، به احتمال زياد مجبوري اون كار رو حتما انجام بدي يا با اون چيز مواجه بشي. البته انجام كارهاي خطرناك و فعاليتهايي كه ممكنه تهديدي براي زندگي باشن استثنا هستن. رو به رو شدن با آسيب هاي روحي رواني گذشته يا به واقعيت تبديل كردن اون تصويري كه هميشه در روياها از خودمون داشتيم ترسناك به نظر ميرسن. مثلا باز كردن سرصحبت با يكي كه ازش خوشمون مياد، سخنراني در يك جمع، اخراج كردن كارمندت، صداقتي كه توش پُر از درده، شروع يك بيزنس، مطرح كردن مسائل بحث انگيز، و خيلي چيزاي ديگه. همه ي اينا ميتونه براي هر كسي ترسناك باشه. ترسناكن چون اينا همون كارايي هستن كه بايد انجامشون بدي. مجبوري انجامشون بدي!
٦- هر چي بيشتر از مرگ بترسي، لذت كمتري از زندگي ميبري. يك نويسنده امريكايي به نام Nin گفته: “طول زندگي هر كسي نسبت به شجاعت و جراتش كوتاه و بلند ميشه“.
٧- يه مَثَل قديمي از سقراط: “هر چي بيشتر ياد ميگيري، متوجه ميشي كه هنوز خيلي كم ميدوني“. هر بار به درك و فهم بالاتري دست پيدا ميكنيم، هر بار دري به سوي دريافت دانش بيشتر به رومون باز ميشه، متعاقبا سوال هاي بيشتري برامون پيش مياد. يه نگاه به دور و برتون بندازين؛ همه ي آدماي كار درستي كه ميشناسيد اونايي هستن كه هيچ وقت دست از يادگيري نميكشن. برعكس اونايي كه ول معطلن دقيقا همونايي هستن كه ادعاي دانايي مطلق ميكنن.
٨- هر چي كمتر ملاحظه ديگران رو بكني و كمتر بهشون اهميت بدي، احتمالا كمتر به خودت اهميت ميدي. يه چيزي تو مايه هاي اينكه هر چي خودت رو كمتر دوست داشته باشي نميتوني ديگران رو هم دوست داشته باشي. مردم همونطوري كه با خودشون رفتار ميكنن با ديگران هم رفتار ميكنن. شايد خيلي واضح به چشم نياد اما آدماي بدجنس اول از همه با خودشون بدجنسن. ( اين مورد خيلي جاي بحث و آموزش داره)
٩- هر چي بيشتر درهاي ارتباطي به رومون باز ميشه، بيشتر احساس تنهايي و انزوا ميكنيم. تحقيقات نشون داده كه در دهه هاي اخير عليرغم در دسترس بودن گسترده انواع وسايل ارتباط جمعي، تعداد افرادي كه احساس تنهايي و انزوا ميكنن رو به رشد و افزايشه. (به نظرم خلافش هم براي درصدي از انسانها صدق ميكنه). تا حالا چند بار پيش اومده تو يه جمعي نشستيد و به خودتون ميايد ميبينيد همه سرهاشون پايين توي گوشيشونه!؟ تكنولوژي زندگي اجتماعي و تعاملات رو در رو را تحت تاثير قرار داده.
١٠- هر چي بيشتر از شكست بترسي، به احتمال زياد ميري كه شكست بخوري. يه اصطلاحي هست در روانشناسي و جامعه شناسي به عنوان “پيش گويي خود–محقق/خود–انجام“. رابرت مِرتون، یکی از چهرههای برجسته جامعهشناسی قرن بیستم، مفهوم پیشگویی خود–محقق را برای اولین بار شناسایی و معرفی کرد. مِرتون این مفهوم رو این جوري تعریف میکنه: پیشگویی خود–محقق درابتدا تعريفيه نادرست از وضعیتی که رفتاری جدید رو برمیانگیزه و همان رفتار باعث ميشه تصور غلط اولیه به واقعیت بپیونده. به زبان ساده تر پیشگویی خود–محقق یک جور غیبگوییه که با ایجاد خطاهای پی در پی به خودش واقعیت میبخشه. مِرتون از این مفهوم برای توضیح پدیدههای اجتماعی استفاده میکرده. مثلا اگه يه روز صبح از خواب بيدار بشي و فورا اين به ذهنت بياد كه بدون هيچ دليلي اون روز قراره روز مزخرفي باشه، رفتار و رويكرد شما به نحوي خواهد بود كه باعث بشه پيش بينيتون درست از آب در بياد. ناخودآگاه طوري عمل ميكنين كه با ناديده گرفتن عوامل مثبت و با بزرگنمايي عوامل منفي عقايدتون تاييد بشن و گند زده بشه تو روزتون.
١١- هر چي واسه به دست آوردن چيزي بيشتر زور بزني و گير بدي انگار به دست آوردنش سخت تر به نظر مياد. وقتي فكر ميكنيم اون چيز خيلي سخت قراره به دست بياد ناخودآگاه خودمون مسيرو سخت و پيچيده ميكنيم. مثلا خود من (نويسنده) سالها فكر ميكردم شروع مكالمه با يه آدم غريبه، غيرعادي و بنابراين سخت خواهد بود. در نتيجه سالها وقت زيادي رو صرف يادگيري راه ها و استراتژي هاي نزديك شدن به افرادي كه نميشناختم كردم. در حاليكه بعدها به اين نتيجه رسيدم كه تنها كاري كه بايد ميكردم اول سلام كردن و بعد پرسيدن سوالهاي ساده بود؛ همين كار من رو ٩٠٪ جلو مينداخت. اما چون براي من اين كار سخت به نظر ميرسيد، من جوري پيش رفتم كه خودم سخت تَرش كردم.
١٢- هر چيزي كه بيشتر در دسترس باشه رو كمتر ميخوايم. انسانها گرايش شديدي نسبت به هر چيزي كه كمياب و نادره دارند. ما به طور ناخودآگاه فكر ميكنيم هر چيزي كه كميابه باارزش و هر چيزي كه فراوونه و در دسترس بي ارزشه.
١٣- بهترين راه براي پيدا كردن يار اينه كه نيازمندِ بودن با كسي نباشيم. عدم نيازمند بودن در روابط نقش مهمي رو بازي ميكنه. ريشه ي جذاب نبودنها در نيازمند بودنه و برعكس. هر چي بي نيازتر باشي جذاب تر به نظر مياي. و اما نيازمند بودن يعني چي؟ هر وقت نظر و فكر ديگري درباره ي “تو” در اولويت بالاتري نسبت به نظر خودت درباره ي “تو” باشه اين يعني تو يك فرد نيازمندي! هر زمان كه حرفها و نظراتت رو بدون در نظر گرفتن منافع خودت تغيير ميدي تا باب ميل ديگران بشه اين يعني تو نيازمندي. هر وقت در مورد سلايق و علايق و سرگرمي ها و گذشته هات دروغ ميگي اين يعني تو نيازمندي. هر وقت هدفي رو، كاري رو فقط و فقط براي تحت تاثير قراردادن آدماي ديگه دنبال ميكني اين يعني تو نيازمندي و اين خيلي غيرجذاب به نظر مياد.
١٤- هر چي درباره ي نقايص و ايرادات خودت صادق تر باشي، ديگران فكر ميكنن تو بي نقص و كاملي. يه چيز خيلي خوب درباره “آسيب پذيري” اينه كه هر چي بيشتر با عالي و بي نقص نبودن خودتون راحت باشين و كنار بياين، ديگران شما رو خوب و عالي ميبينن. “Vulnerability” بحث فوق العاده شيرين و كاربردي هست كه بعدا يه مقاله از همين نويسنده براتون ترجمه و پست خواهم كرد). ترجمه فارسيش حق كلمه رو ادا نميكنه.
١٥- هر چي بيشتر سعي ميكني كسي رو به خودت نزديك نگه داري، بيشتر انگار داري پَسِش ميزني. در روابطي كه توش حسادت هست به محض اينكه رفتارها و احساسات اجباري بشن فاتحه اون رابطه خونده ست؛ همه چي معني اصلي خودش رو از دست ميده. وقتي پارتنرتون مجبوره كه آخر هفته رو حتما با شما بگذرونه، اون وقت اون زماني رو كه با هم ميگذرونين پوچ و الكي و بي معنيه.
١٦- هر چي بيشتر سعي كني با يكي بحث كني احتمال اينكه بتوني اونها رو در مورد ديدگاه خودت قانع كني خيلي كمه. اين به اين دليله كه اكثر جر و بحث ها پايه و ريشه ي احساسي دارن. در واقع انگار ارزشها و خودباوري هاي اون شخص داره نقض ميشه. منطق فقط براي اعتبار بخشيدن به اون باورها و ارزشهايي كه از قبل شكل گرفتن استفاده ميشه. واقع بيني و حقايق عقلاني جايگاهي در اين بحث ها ندارند. براي هر بحث جدي و منطقي دو طرف ماجرا بايد صادقانه توافق كنن كه منيت و ايگو رو كنار بگذارند و فقط براساس داده ها و اطلاعاتي كه دارند وارد گفتگو بشوند. و متاسفانه همينطور كه در محافل مجازي ميبينيم اين اتفاق به ندرت ميفته.
١٧- هر چي گزينه هاي بيشتري براي انتخاب داشته باشي، رضايت كمتري هم نسبت به هر كدوم خواهي داشت. آدما هر چي گزينه هاشون بيشتر باشه و يه چيز خاصي رو هم انتخاب بكنن بازم فكر ميكنن شايد اون يكي گزينه بهتره بوده و از انتخاب فعليشون ناراضي هستن و ميگن كاش اون يكي رو انتخاب ميكرديم.
١٨- اوني كه فكر ميكنه حتما حق با خودشه، احتمالا كمتر ميدونه. رابطه ي مستقيمي بين اينكه يك فرد تا چه حد پذيراي نقطه نظرات متنوع ديگران هست و ميزان دانش واقعي او نسبت به هر موضوعي وجود داره. برتراند راسل ميگه: “تمام مشكل دنيا اين است كه احمق هاي متعصب كاملا از خودشان مطمئن هستند اما آدمهاي باهوش و عاقل هميشه نامطمئن“.
١٩- تنها چيز قطعي و صددرصد اينه كه هيچ چيز هيچ وقت قطعي و صددرصد نيست. آدما ميل شديدي به كنترل كردن همه امور دارند چون دنبال راحتي و امنيت هستند و همين ميل اونها رو ترغيب ميكنه تا بخوان از هر چيزي اطمينان ١٠٠٪ داشته باشند. آماده باشند براي هر شرايط و رخدادي. اما اين امكانپذير نيست. هيچ كس نميدونه آينده چي ميشه. هيچ كس نميدونه يك دقيقه بعد، يك ساعت بعد، يك سال بعد، چي ميشه. به همين دليل بازار فالگيري و رمالي گرمه و پرطرفدار. آدما ميخوان همه چي قابل پيش بيني باشه. و اين هيچ وقت اتفاق نميفته.
٢٠- تنها چيز پايدار و هميشگي، تغييره. تغيير و تحول تنها امريه كه دائم و هميشه در حال اتفاق افتادنه. اين يكي از اون گفته هاي پيش پا افتاده هستش كه به نظر مياد معنا و مفهوم خيلي عميقي داشته باشه در حالي كه اينطور نيست. ولي همچنان يه حقيقتيه كه وجود داره و درست هم هست.